در ساعتي كه هولِ مكررّ داشت

ديوارهاي خانه تَرَك بر داشت

ممنوع بود رد شدن ، امّا زن

در دست ، حكمِ (( رد شو و بُگذر )) داشت

حسّي لبالب از (( شعف )) و (( وحشت ))

حسّي (( شگفت )) و (( دلهره آور )) داشت

در قلبِ او جوانه ي يك گُل بود

يك سينه آرزوي معطّر داشت

هر چه ستاره مست شد و رقصيد

شب را صداي شادي و دف بر داشت

صد صف فرشته سجده به كودك كرد

آن لحظه ، عرش حالتِ ديگر داشت 

             

 ( شصت وسه سالِ بعد ) همان كودك

يك روزْ صبحِ زود كه از در داشت –

مي رفت سمتِ كوچه ، زمين ناليد

( از آنچه روزِ فاجعه در سر داشت )

            

 بانگ اذان شنيده شد از مسجد

مردي براي دفعه ي آخر داشت ...

: (( پا شو غريبه ! ))

: (( كيست ؟ ))

: (( منم ! ))

( يعني :

اصرار بر هر آنچه مقدَّر داشت ‌)

: (( قَدْ قامتِ الصَّلوة ! ))

: (( نَه ، وقتش نيست ! ))

( در سجده ، ضربه حالتِ بهتر داشت )

: (( سُبحانَ رَبْ ...))

‌( وَ وقت مناسب شد 

اين سجده حكم وقتِ مقرَّر داشت )

: (( فُزْتُ وَ رَبِّ ...))

( كعبه به خود لرزيد

ديوار هاي كوفه تَرَك برداشت ) .

(این سنگ قبر، کادوی روز تولدت/ص  ۹۳)