عينك /سنگر/پوتين
عينك
: (( شروعِ شعر … ))
: (( كجا ؟ ))
: (( انتهاي چشمانت !
وَ كلِّ شعر … ))
: (( براي ؟ ))
: (( براي چشمانت !
فضاي خانه ي ما و طنينِ گرمِ صدات
كبوترِ دلِ ما و هواي چشمانت
خدا ميانِ دو چشمت نشسته ، پس ديگر
بگو كه را بپرستم به جاي چشمانت ؟
سپرده كشتيِ چشمانِ بي پناهم را
به آب هاي جهان ، نا خداي چشمانت
نَه من ، كه ماه و تمام ستارگان مَستند
از آن شبي كه شدند آشناي چشمانت
مدارِ گردشِ دنيا ست ، چرخشِ چشمت
كجا ست مركز دنيا ؟ كجاي چشمانت ؟
تو پلك بسته اي و روزْ شب شده ( خورشيد
طلوع مي كند از ابتداي چشمانت )
نخواه شعر بخوانم من از به جُز چشمت
كه هر چه شعر، شده مبتلاي چشمانت
تويي و عينكِ مشكي و يك عصاي سفيد
من و دو چشم ، كه هر دو فداي چشمانت
هميشه چشم تو بسته ست ( قلبت امّا نَه )
قبول كن كه تويي چشم هاي چشمانت )) .
(این سنگ قبر کادوی روز تولدت/ص۸۳)
سنگر
تا آخرين ستاره ي شب را شمرده است
امّا دو ساعتي ست كه خوابش نبرده است
حتماً دوباره سنگر كابوس ديده كه
در قلب او گلوله ي خمپاره خورده است
سنگر هميشه نيمه شب از خواب مي پَرَد
امّا كسي به رازِ دلش پِيْ نبرده است !
سنگر از اين كه ساده بيفتد به دست مرگ
بغضي هميشه حنجره اَش را فشرده است
او فكر مي كند كه اگر منفجر شود
آيا شهيد مي شود وُ ...، يا كه مرده است ؟
وَتا كه فكر مي كند : آخر چرا ؟ چطور ؟
انسان چگونه راه به خورشيد برده است ؟
يك قاصدك ، جواب به او مي دهد كه هيچ ؛
تنها به دست عشقْ دلش را سپرده است !
خمپاره ، روزِ بعد ولي متّهم شده
وَ اعترف كرده و سوگند خورده است –
كه قلبِ سنگر از جسدش سمتِ آسمان
رفت و شهيد شد ، به خدا او نمرده است .
(این سنگ قبر کادوی روز تولدت/ص۹۶)
پوتين
با رمزِ : روح، حادثه ، باروت ، استخوان
اندام سرد وخاكي پوتين گرفت جان
پوتين نشست و بندِ خودش را دوباره بست
وَ رفت سمتِ حادثه اي در دل زمان …
اطرافِ جاده پُر شده بود از غبار و دود
از انفجار و خون و بدن هاي نيمه جان
از التهاب ، پوستِ تاول زده ، عطش
گرما و حجمِ قمقمه ي خالي و دهان
از پشتِ خاكريز ، صدايي بلند شد :
سرد و مهيب و مرتعش و تُند و بي امان !
پوتين به سمتِ بُرجكِ بي ديده بان دويد
امّا همين كه رفت به بالاي پلّكان –
با چشم هاي بُهت زده ديد : خسته وُ
آرام و سينه خيز ، جواني كِشان كِشان –
خود را به زيرِ تانك رسانيد و بعد : آه !
( آتش گرفت تانك ،به همراه آن جوان )
دنيا سياه شد ، وَ شب و دود ماند و تانك
با سيزده منوّرِ رنگي در آسمان .
(این سنگ قبر کادوی روز تولدت/ص۷۶)
1.این جا رو نخونید: